مطالب جالب و دیدنی

جوک خنده دار کودکانه / مجموعه لطیفه های با حال و بامزه برای کودک

در این بخش هم نگاران مجموعه جوک های خنده دار کودکانه را آماده کرده ایم. این لطیفه ها و جوک ها بسیار بامزه هستند و مخصوص کودک شما هستند.

جوک و لطیفه خنده دار کودکانه

مادر: علی بیا اسفناج بخور آهن دارد.علی: آخر مادر جان الان آب خوردم میترسم زنگ بزند.

***

مسافر تاکسی به راننده گفت: آقای راننده، شما میتوانید اسم چندتا از شاعران مهم ایران بگویید؟راننده گفت: بله قربان… حافظ، سعدی، فردوسی، مولوی، عطار، خاقانی… مسافر حرف راننده را قطع کرد و گفت: خیلی ممنون… میخواستم سر خاقانی پیاده شوم، اسمش را یادم رفته بود!

***

غضنفر میره رستوران میگه: جوجه دارین؟گارسون:آرهمیگه: دونه بش بدین نمیره!

قاضی: چرا با سر زدی توی صورت دوستت؟متهم: جناب قاضی! خودش میخواست، هر وقت من را میدید میگفت: یک سری به ما بزن!

***

پزشک: بیماریش خیلی شدید است. آیا هذیان هم میگوید؟پرستار: بله، اتفاقاً چند دقیقه پیش از این که شما تشریف بیاورید میگفت: الان عزرائیل میآید.

***

خانم خیلی مهربان و دختر کوچولوی خیلی مهربانش به پارک آمده بودند. آن‌ها از اغذیه‌فروشی پارک یک پیتزا خریدند، اما کلاغ‌ها و گربه‌ها آمدند و بیشترش را خوردند.خانم گفت: حالا که همه سیر شده‌اند، بقیه اش را میگذاریم لب پنجره تا برادر و پدر بی زبانت بیایند بخورند!

یه پسره به دوستش میگه: بیا بریم دریا.دوستش میگه: نه اگه غرق بشم مامانم منو می‌کشه!

***

پسر مهربان داشت نوار خالی گوش می‌داد و بلند بلند گریه می‌کرد، بهش میگن چرا گریه می‌کنی؟میگه: دلم واسه خوانندهاش میسوزه، طفلکی لال بوده!

***

لطیفه های بامزه کودکانه

یارو با خوشحالی به دوستش میگه بالاخره این پازل رو بعد از ۳ سال حل کردم. دوستش میگه: ۳ سال زیاد نیست؟ میگه: نه بابا رو جعبه اش نوشته ۳ تا ۵ سال!

***

مشتری شکموی هتل، به رستوران رفت تا صبحانه بخورد. پیش خدمت پرسید: برای صبحانه چی میل دارید قربان؟ مشتری گفت: پنجاه تا تخم‌ مرغ برایم نیمرو کنید… برای من نوشیدنی چی میآورید؟ پیش خدمت گفت: برای شما یک نوشیدنی خوب داریم: هواشناسی اعلام کرده امروز صبح سیل میآید!

پرویز به دوستش گفت: فرق میان آموزگار و دماسنج چیست؟دوستش گفت: هیچ! چون هر کدام از آن‌ها صفر را نشان بدهند تن آدم می‌لرزد.

***

آقای فراموشکار میره دکتر میگه آقای دکترمن فراموشی گرفته‌ام.دکتر میگه: چند وقته این بیماری رو دارین؟آقای فراموشکار میگه: کدوم بیماری؟

***

اولی: من هر وقت چیزی در کله ام فرو رود، دیگر بیرون نمیآید و فراموش نمیکنم.دومی: پس چرا پولی را که از من قرض گرفتی یادت رفته؟!

***

معلم: بچه‌ها کسی می‌تواند بگوید چرا به بعضی از مگس‌ها، خرمگس می‌گویند؟شاگرد:، چون آن‌ها عقل درست و حسابی ندارند.

متن خنده دار کودکانه

بچه: بابا هواپیمای به این بزرگی رو چطور میدزدن؟بابا: اول صبر میکنند بره بالا، کوچیک که شد بعد میدزدنش.

***

کلاغه به درخت پیر گفت: شنیدم مادربزرگ شدی اسم نوه‌ات چیه؟درخت با خوشحالی گفت: اسمش مداده مداد!

***

افراد یکی از قبایل آدم‌خوار مرد کله تاسی را دستگیر میکنند و نزد رئیس‌شان میبرند و از رئیس میپرسند با این مرد تاس چه کنیم؟ رئیس میگوید: از او تاس کباب درست کنید!

آموزگار: بچه‌ها توجه کنید! بعضی از کلمه‌ها با «ان» و «ها» جمع بسته نمیشوند. مثل درس که میشود دروس. حالا یکی از شما مثال دیگری بزند.احمد:آقا اجازه، مثل خرس که جمع آن میشود خروس!

***

از خسیسی پرسیدند: تو در دنیا چه آرزویی داری؟گفت: آرزو دارم کچل شوم و دیگر پول سلمانی ندهم!

***

به یه نفر میگن: خوابیده آب نخور عقلت کم میشه. میگه: عقل دیگه چیه؟ میگن: هیچی بابا آبتو بخور.

***

به غضنفر میگن: توی عمرت، سختترین کاری که کردی چی بوده؟ میگه: پر کردن نمکدون!میگن: چرا؟جواب میده: آخه سوراخهاش خیلی ریزه.

دو هندوانه فروش نزدیک به هم بساط کرده و مشغول فروش هندوانه بودند.اولی فریاد میزد: بیا که هندوانه دارم، قند عسل، نبات، قرمز قرمز، بیا بیا به شرط چاقو، هندوانه فروش دومی هم بدون این که فریاد بزند، خطاب به عابران میگفت: هرچی اون میگه منم دارم!

***

بیمار: آقای دکتر! این، آن دندانی نیست که می‌خواهم بکشم. دکتر: صبر داشته باشید جانم، کم کم به آن هم می‌رسیم!

***

یک روز در یخچال یه یارو کنده میشه جاش پرده می‌ذاره!

***

یارو بادکنک‌فروشی باز میکنه بالای مغازه‌اش میزنه بادکنک اعلا به شرط چاقو!

***

به غضنفرمیگن چرا زنبور‌ها گل میخورن؟ میگه خوب حتما دروازه بانی‌شون خوب نیست!

***

معلم: نام پدرت چیست؟دانش آموز: پدرم نام‌های مختلفی دارد. من به او میگویم بابا، مادرم میگوید پدر بچه‌ها، نوکرمان میگوید آقا و بقال محله‌مان میگوید بدحساب!

***

همون قورباغه با یه زنبور ازدواج میکنه! قورباغه میگه قوقوقوقوقوقوربونت برم زنبور میگه وظ وظ وظ وظ وظ وظ وظیفته!

***

یه قورباغه از یه گربه میپرسه: قورقورقوربونت بشم، کلاس چندمی؟ گربهه میگه پیش پیش… دانشگاهیم!

***

اولی: از ماشینی که خریدی راضی هستی؟ دومی: خودم نه، ولی مکانیک سر کوچه خیلی راضیه!

***

مردِ میره دزدی چیز به درد بخور پیدا نمیکنه از لجش مشق بچه صاحب خانه را خط خطی میکنه.

***

حیف نون میره هتل. صبح روز اول میره توی رستوران هتل صبحانه بخوره میبینه روی تابلو نوشته: از ساعت ۷ الی ۱۱ صبحانه… از ساعت ۱۱ الی ۵ ناهار و از ساعت ۵ الی ۱۱ شب شام سرو میشود…پیش خودش میگه: پس من کی وقت کنم برم شهر رو ببینم؟

***

معلم: بگو ببینم، کمبوجیه چه جور پادشاهی بود؟شاگرد: پادشاه بدی نبود، فقط همیشه از کمبود بودجه شکایت داشت.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا